بنظر فروید هدف از رشد، کنترل هیجانات و انگیزههاست. به نظر وی فرد رشد یافته باید از تضادهایی که در کودکی برای او به وجود آمده تا حدی آزاد باشد. یعنی بتواند دیگری را دوست داشته باشد و از ارتباط داشتن با افراد جامعه کاملاً لذت ببرد. در نظریه فروید طبیعت آدمی به صورت متفاوت از پیش مطرح شود. در این نظریه فرد تحت تأثیر انگیزشها و تعارضات عمدتاً نا آگاهانه است و شخصیت فرد بر اساس تجربههای اولیه زندگی او شکل میگیرد .
بنظر فروید جریان رشد از مراحل مختلفی میگذرد و تحول غریزه عمومی جنسی رشد را سازمان میدهد. همراه با این عریزه انرژی آن (لیبیدو) بتدریج از قسمتی از بدن به قسمت دیگر منتقل میشود و در هر یک از این انتقالها یک مرحله جدید روانی –جنسی بروز میکند. زنجیره شکل گیری این مراحل بسیار تدریجی است مراحل پی در پی (مراحل دهانی، معقدی، فرجی یا احلیلی) اثراتی از خود بجای میگذارند که در قالب قشرهایی سازماندهی میشوند. در واقع هیچ مرحلهای بطور خالص پشت سر گذاشته نمیشود اما میتوان شاهد توالی موضوعهایی بود که در هر مرحله بر موضوعات دیگر غلبه دارند. موضوعهای تثبیت شدهای که واپس رویهای احتمالی بعدی با آنها همگرا خواهند شد. در نظریههای روانکاوی هر کدام از این مراحل انتقال تغییر مرحله قبل نیست بلکه مرحلهای جدید است که در دورههای خاصی از زندگی اتفاق میافتد و مرحله قبل فقط شرط لازم برای مرحله بعد است یعنی هر مرحله در سلسله مراتب رشد کودک چنان ثبت شده که در زمان معین و تحت شرایط مناسب محیطی تحقق مییابد. تجربههای ناخوشایند هر مرحله نیز باعث تثبیت کودک در آن مرحله میشود و مشکلاتی را برای او به بار میآورد.
البته در اینجا لازم به ذکر است که به عقیده فروید مفهوم جنسی فقط شامل آمیزش جنسی نیست بلکه عملاً شامل هر چیزی میشود که بتواند تجسمی ایجاد کند. در دوران کودکی، به ویژه احساسات جنسی خیلی عمومی و پراکنده است. احساسات جنسی میتواند در شمول فعالیتهایی از قبیل مکیدن بخاطر لذت بردن، استمناء میل به نمایش بدن خود به دیگران یا نگریستن به بدن افراد دیگر، عمل تخلیه یا نگاه داشتن مدفوع در معقد، انجام حرکات بدنی از قبیل جنبیدن و تکان خوردن و حتی اعمال قساوتآمیز و خشن مانند نیشگان گرفتن یا گاز گرفتن، قرار بگیرد.
مراحلی که فروید در رشد قائل است، عبارتند از:
1) مرحلۀ دهانی (تولد تا یک سالگی)؛
2) مرحلۀ مقعدی (یک تا سه سالگی)؛
3) مرحلۀ آلتی (سه تا شش سالگی)؛
4) مرحلۀ نهفتگی (شش تا یازده سالگی)؛
5) و مرحلۀ تناسلی (دورۀ رشد نوجوانی)
نظریۀ اریکسون برخلاف نظریۀ مراحل روانی – جنسی فروید، به تشریح تأثیر تجربۀ اجتماعی در تمام طول عمر میپردازد. بر این اساس، اولاً، اریکسون فرآیندهای کارکرد «من» در نظریۀ فروید را به صورت فرآیندهای روانشناختی ادراک، یادآوری، حل مسئله و فعالیت پذیرفت. ثانیاً، سه مرحلۀ دیگر به آن افزود: جوانی، میانسالی و پیری.
اندیشه و طرحی که اریکسون ارائه کرد، سبب آن شد از تمرکزی که روانشناسان به واسطۀ اندیشه فرویدی بر میل جنسی داشتند، فاصله بگیرند و به اهمیت انجام موفقیتآمیز تکالیف هیجانی در مقاطع مختلف زندگی پی ببرند .
مراحل هشتگانۀ رشد شخصیت در اندیشۀ اریکسون
رشد شخصیت عبارت است از یک جریان مداوم تحولی که انسان در طول عمر خود در تلاش برای فائق آمدن بر تعارضها و مسائل مربوط به چگونگی گذران مراحل مختلف رشد است. این جریان رشدی برحسب مراحل متوالی معین، از تولد تا کهنسالی، در طی هشت مرحله صورت میگیرد.
مراحلی که اریکسون در رشد شخصیت قائل است عبارتاند از:
مرحله اول: اعتماد در برابر بیاعتمادی
مرحله دوم: استقلال در برابر شک به خود
مرحله سوم: خلاقیت در برابر احساس تقصیر
مرحله چهارم: کارآمدی در برابر حقارت[
مرحله پنجم: هویتیابی در برابر آشفتگی هویت
مرحله ششم: صمیمیت در برابر انزوا
مرحله هفتم: ثمرمندی در برابر بیحاصلی
مرحله هشتم: و یکپارچگی شخصیت در برابر ناامیدی
ک. وارنر شای معتقد بود که اهداف فعالیت ذهنی از فراگیری دانش به استفاده از آن طبق مراحل زیر تغییر میکند: مرحله فراگیری در کودکی و نوجوانی - مرحله دستیابی در اوایل بزرگسالی - مرحله مسئولیت در برخی افراد، مرحله اجرایی در میانسالی و بالاخره مرحله ادغام مجدد در اواخر بزرگسالی .
مراحل فعالیت ذهنی از نظر وارنر شای عبارتند از:
1 - مرحله ی فراگیری ( کودکی و نوجوانی ) ( 0 - 18 سالگی ) : دو دهه اول زندگی معمولا صرف فراگیری دانش می شود. افراد جوان از تفکر عملیات عینی به تفکر عملیات صوری پیشروی می کنند. روش های قدرتمندتری برای اندوزش اطلاعات ابداع می کنند آن را ترکیب نموده و به نتایجی دست می یابند.
2- مرحله ی دستیابی ( اوایل بزرگسالی ) ( 18 - 35 سالگی ) : در این مرحله فرد در جهت سازکار کردن مهارت های شناختی خود با موقعیت هایی مثل زندگی زناشویی استخدام و … تلاش می کند تا به اهداف دراز مدت نائل شود. در نتیجه آنها کمتر روی فراگیری دانش تمرکز می کنند و بیشتر به کاربرد آن در زندگی روزمره تاکید می ورزند. مسائلی که افراد در محیط کار روابط صمیمانه و فرزند پروری با آن مواجه می شوند، بر خلاف مسائلی که در کلاس ها با آزمون های هوش مطرح می شوند،
یک راه حل درست ندارند. با این حال نحوه ای که فرد با این مسائل برخورد می کند می تواند کل روند زندگی را تحت تاثیر قرار دهد بنابراین آنها باید هم به مساله و هم به موقعیت توجه کنند.
فرد در اوایل بزرگسالی باید مهارت های شناختی خود را با موقعیت ها سازگار کند و بیشتر روی بکاربردن دانش در زندگی روزمره تاکید می ورزد تا یادگیری دانش.
3- مرحله ی مسئولیت ( میانسالی ) ( 35 - 50 سالگی ) : وارنر شای معتقد است که افراد در دوره میانسالی در مرحله مسئولیت قرار دارند . وقتی زندگی شغلی و خانوادگی فرد ثابت می شود «گسترش مسئولیت به سایرین» در زمینه شغل، جامعه و خانواده صورت می گیرد. افرادی که مسئولیت های پیچیده ای دارند، به مرحله ی تفکر اجرایی که پیشرفته ترین شکل تفکر است رسیده اند.
گسترش مسئولیت به سایرین در شغل، جامعه و خانه صورت میگیرد. حفظ رابطه خوشایند با همسر صمیمی، درگیر ماندن در زندگی فرزندان، پذیرفتن رهبری بیشتر در کار، برآورده ساختن نقشهای اجتماعی که پیشرفتهترین شکل این نوع تفکر مرحله اجرایی نامیده میشود.
4- مرحله ی ادغام مجدد ( اواخر بزرگسالی ) ( 50 - 70 سالگی ) : در این مرحله افراد تمایلات نگرش ها و ارزش های خود را دوباره بررسی و ادغام می کنند تا از آن ها به عنوان راهنمایی برای این که چه دانشی را فرا بگیرند استفاده کنند. در این جا چالش های شناختی از «چه چیزی را باید بدانیم»؟ به «چرا باید بدانیم» تغییر می کنند. در نتیجه افراد سالخورده درباره ی موقعیت هایی که باید انرژی شناختی خود را صرف کنند سخت گیرتر می شوند. آن ها کمتر از جوانان وقت را برای کارهایی که به نظرشان بی معنی است هدر می دهند یا این کارها به ندرت در زندگی آن ها روی می دهند.
افراد تمایلات، نگرشها و ارزشهای خود را بررسی مجدد و ادغام مجدد میکنند و از آنها بهعنوان راهنمایی برای اینکه چه دانشی را فرابگیرند و بهکار برند، استفاده میکنند. افراد سالخورده درباره موقعیتهایی که باید انرژی شناختی خود را صرف کنند، سختگیرتر میشوند.
تغییرات در توانایی های عقلانی
آزمون های هوش برای ارزیابی تغییرات در انواع توانایی های ذهنی در سال های بزرگسالی ابزارهای مناسبی هستند. عوامل موجود در آزمون های مخصوص بزرگسالان شبیه عوامل ویژه ی کودکان دبستانی و نوجوانی هستند. آزمون های هوشی که برای ارزیابی مهارت های لازم جهت موفقیت تحصیلی مناسب هستند نمی توانند توانمندی های مربوط به زندگی روزمره ی بزرگسالان را ارزیابی کنند.
پژوهش های انجام شده نشان می دهد که وقتی ساختارهای مغزی روبه زوال می روند، هوش در بزرگسالی افت می کند. بررسی های مقطعی متعددی این حالت را نشان می دهند. اوج توانایی در عملکرد آزمون هوش در ۳۵ سالگی و به دنبال آن تنزل عملکرد در پیری می باشد. اما مطالعات طولی افزایش هوش مرتبط با سن را نشان دادند. شای برای پی بردن به علت این نتایج متفاوت، طرح طولی – زنجیره ای را در بررسی طولی سیاتل به کار برد و روش های طولی و مقطعی را با هم ترکیب کرد. یافته های تحقیق نشان می دهد که پنج توانایی ذهنی، کاهش مقطعی عادی بعد از اواسط سی سالگی دارند
اما گرایش های طولی افزایش عملکرد متوسطی را نشان دادند که تا پنجاه سالگی و اوایل شصت سالگی ادامه پیدا می کند.
طبق تحقیقات شای سرعت پردازش اطلاعات در دوران میانسالی کمی کاهش می یابد .
نظریه شای از جهاتی شبیه به نظریه لابووی ویف است .