روان درمانی کودک

بازی درمانی

با یک ساعت بازی با یک شخص بهتر او را می‌توانید بشناسید تا با یک سال صحبت با وی

افلاطون

کادسون، کانگلوسی و شافر (1997) پیشنهاد کردند که به جای این عبارت فروید «درمان از راه صحبت»، به ویژه وقتی سخن از درمان کودکان به میان می‌آید، بهتر است از عبارت

«درمان از راه بازی» استفاده کنیم. ویرجینیا آکسلین در کتاب معروف خود با نام بازی درمانی: پویش درونی کودک در خردسالی اظهار میدارد. بازی راه طبیعی است که کودک می‌تواند

به راز وجود بپردازد.

در اثنای بازی، کودک بیشتر به خود بازی توجه دارد تا به نتیجه پایانی آن و اغلب غرق آن می‌شود. بازی برای کودک دنیایی خیالی محسوب می‌شود، یا به تعبیری دیگر، کیفیتی رویایی

برایش دارد. بازی فعالیتی تغییر پذیر است. بازی می‌تواند رشد بهنجار را در کودک سرعت بخشد و جلوی رفتار نابهنجار او را بگیرد. کودک به هنگام بازی احساس آرامش می‌کند.

بازی برای کودکان راهی طبیعی است تا خودشان را ابراز کنند، چیزهایی را که دوست دارند بروز دهند، احساس امنیت کنند و اعتماد به نفس آنها افزایش یابد . یک ویژگی مهم دیگر

بازی آن است که در بازی دیگر صحبت از ارزشیابی و قضاوتی که بزرگترها به عمل می‌آورند به میان نمی‌آید و کودک نگران نیست که خطا یا اشتباهی را مرتکب می‌شود .

گنجاندن بازی در فرایند درمان «تاثیر بسیار زیادی در رشد» بر جای می‌گذارد. علاوهبر این وقتی مشاوره با بازی توام شود، مزیت هایی گوناگونی دیگر نیز وجود خواهد داشت.

به کودک آزادی عمل داده می‌شود تا دست به انتخاب بزند.بازی رویاها و احساساتی ناهوشیار را در کودک بیدار می‌کند.بازی ابزاری آشنا را برای استفاده در اختیار کودک می‌نهد.

تنها محدودیتی که باید برای بازی قایل شد، دور نگه داشتن کودک و دیگران از آسیب دیدگی است.

بازی درمانی فرصتی مناسب و فضایی امن برای کودک فراهم می‌آورد تا احساساتش را بروز دهد، به شناخت برسد و برای تغییر آمادگی پیدا کند.

شافر (1997)برای بازی 14 تاثیر درمانی بر می‌شمارد و سوینی(1997) نیز مزیت حاصل از هر یک از این تاثیرات درمانی را شرح می‌دهد. این تاثیرات عبارتند از:

در هم شکستن مقاومت در کودک: بازی باعث می‌شود کودکان با مشاور به اتحاد کاری و رابطه‌ای درمانی برسند

ارتباط: بازی وسیله‌ای طبیعی برای ابراز وجود است و درک کودک را افزایش می‌دهد

لیاقت و توانایی: بازی، نیاز به کاویدن و تسلط یافتن را در کودکان را ارضاء می‌کند و در نتیجه اعتماد به نفس را در انان به وجود می‌اورد

تفکر خلاق: مهارت های حل مساله از طریق بازی در کودک پرورش می‌یابند، به طوری که کودک قادر می‌شود برای موارد دردسر آفرین راه حلهای مبتکرانه‌ای بیابد.

پالایش: کودکان از طریق بازی می‌توانند هیجان هایی را که برای بروز انها مشکل داشته‌اند، آزاد کنند.

تخلیه هیجانی: در بازی، کودکان قادر می‌شوند از طریق از سر گذراندن مشکلات احتمالی و با ابراز صحیح هیجاناتی که در این قبیل موارد وجودشان را فرا میگیرد، مشکلات مزبور

را سبک و سنگین کنند و خود را با انها وفق دهند.

ایفای نقش: کودکان در بازی می‌توانند رفتار های جدید را تمرین کنند و به احساس همدلی دست یابند

خیال پردازی: کودکان از قوه تخیل خود بهره می‌جویند تا واقعیت دردناک را برای خود معنا کنند.

آموزش سمبلیک: کودکان از طریق مواجه و روبه رو شدن با تعارض ها و ترس های ناشی از وضعیت سمبلیک و مجازی بازی، آگاهی ها و اطلاعات لازم را کسب می‌کنند.

ایجاد رابطه ودلبستگی: کودکان در ضمن بازی با مشاور پیوند و ارتباط برقرار می‌کنند

ارتقای رابطه: بازی رابطه ی درمان گرانه مثبتی را بوجود می‌اورد و کودک را بسمت خود شکوفایی و برقراری رابطه ی نزدیک تر با دیگران سوق می‌دهد

هیجان مثبت: کودکان از بازی کردن لذت می‌برند

غلبه بر ترسهای مربوط به دوران رشد: فعالیت های تکراری در بازی به کودکان کمک می‌کند اضطراب و ترس خود را کاهش دهن.

پرداختن به بازی های گوناگون: بازی ها، کودکان را جامعه پذیر بار می‌آورد و خود درون انان را مستحکم می‌کند.

نظریه های بازی درمانی :

بازی درمانی آدلری

به گفته کاتمن (1997) مشاوری که از شیوه بازی درمانی آدلری استفاده می‌کند قبل از همه این فرض را پذیرفته است که کودکان ارجاع شده به او کودکانی مایوس و ناامید

هستند. کودکان مایوس باورهایی منفی درباره خودشان و جهان دارند. هدف ها، رفتارها و نگرش های خود ویرانگرانه آنان در باورهای منفی شان بازتاب دارد. هدف از بازی

درمانی آدلری کاستن از این یاس و ناامیدی است. روی همین اصل، مشاور آن تکنیک های بازی را انتخاب می‌کند که کودک را با انگیزه می‌سازد و تشویق می‌کند.

این نوع بازی درمانی چهار مرحله دارد. در نخستین مرحله، مشاور می‌کوشد رابطه‌ای دوستانه و همدلانه با کودک برقرار کند. آن گاه، مشاور به بررسی سبک زندگی کودک

می‌پردازد و باورها، نگرش ها، هدف ها، هیجان ها و انگیزه های او را مورد تاکید قرار می‌دهد. هدف مشاور در مرحله سوم تفسیر سبک زندگی کودک، باورهای نادرست او و

هدف ها و رفتارهای خود ویرانگرانه وی است. در مرحله چهارم، مشاور می‌کوشد به کودک کمک کند از آگاهی هایی که به دست می‌آورد استفاده کند و آنها را به اجرا در آورد،

مثلا تغییراتی رفتاری و نگرشی در خود به وجود آورد. کاتمن (1997) به بازی درمانگران توصیه می‌کند. در مقابل هیچ تغییر جزئی در نگرش و رفتار کودک بی توجه نمانند.

بازی درمانی متمرکز بر کودک

ویرجینیا آکسلین با ساده کردن رویکرد مشاوره غیر رهنمودی کارل راجرز از آن برای بازی درمانی با کودکان استفاده می‌کرد. کتاب آکسلین با نام دیبز: در جستجوی خود (1994)

این الگوی بازی درمانی را شرح می‌دهد. گری لاندرت (لاندرت، 1993، لاندرت و سوینی، 1997) توضیحات مفصل تری درباره رویکرد متمرکز بر کودک به بازی درمانی ارائه داد.

این الگو بر اعتقاد به میل درونی کودک به رشد، و توانایی او در خود فرمانی استوار است. در بازی درمانی متمرکز بر کودک این خود کودک است که هدایت را بر عهده دارد. مشاور

بر نقاط قوت کودک به بازی درمانی تاکید می‌کند، احساسات کودک را منعکس می‌سازد و بر اثر بخشی یک رابطه صمیمانه، گرم و همدلانه با کودک واقف است.اصول عمده رابطه

متمرکز بر کودک به قرار زیر هستند:

مشاور به کودک علاقه‌ای حقیقی ابراز می‌دارد و رابطه‌ای صمیمانه و پر محبت با او برقرار می‌کند.

مشاور بدون هیچ قید و شرطی محبت و همدلی خود را به کودک نشان می‌دهد و کودک را همان طور که هست، بدون آنکه آرزوی چیزی دیگر در او داشته باشد، می‌پذیرد.

مشاور با کودک طوری رابطه برقرار می‌کند که کودک احساس آرامش و اختیار نماید و آزادانه هر چه را می‌خواهد بکاود و بگوید.

مشاور پیوسته مراقب احساسات کودک است و احساسات او را طوری منعکس می‌سازد که درک او از خودش بیشتر شود (بیشتر خودش را بشناسد.)

مشاور اعتقاد راسخ خود را به توانایی کودک برای ابراز رفتاری مسئولانه و حل مشکلات شخصی اش نشان می‌دهد و به او اجازه داده می‌شود که عملا این را نمایش دهد.

مشاور به جهت دهی درونی کودک اطمینان دارد و اجازه می‌دهد کودک رابطه‌اش را هدایت کند و از بی توجهی به هدایت کودک اجتناب می‌ورزد.

مشاور در فرآیند درمان هیچ عجله و شتابی به خرج نمی‌دهد.

مشاور تنها به محدودیتهایی متوسل می‌شود که برای کمک به کودک در پذیرش مسئولیت شخصی و صحیح خودش ضروری هستند (آکسلین، 1947، صفحات 77-78،

لاندرت و سوینی، 1997،ص 27).

بازی درمانی شناختی – رفتاری

بازی درمانی شناختی – رفتاری، اقتباسیاست از نظریه های شناختی و رفتاری، نل (1997) توضیح می‌دهد که در بازی درمانی شناختی – رفتاری یک سلسله فعالیت های

سازمان یافته و هدفمند ترتیب می‌یابند و در همان حال کودک نیز اجازه می‌یابد به طریقی غیر سازمان یلفته و خود جوش دست به عمل بزنند. این روش درمانی کوتاه مدت،

رهنمودی و متمرکز بر مشکل است. در بازی درمانی شناختی – رفتاری، رابطه درمانی که بین مشاور و درمان جو برقرار می‌شود یک رابطه آموزنده و مبتنی بر همکاری

است. رابطه مثبت، بر دوستی و اعتماد مبتنی است و بازی هایی که صورت می‌گیرد وسیله‌ای است برای تفاهم، از تکنیک های بازی و نیز ارتباط کلامی و غیر کلامی برای

کمک به کودکان استفاده می‌شود تا رفتارشان را تغییر دهند و در درمان مشارکت کنند. مداخله فعال مستلزم آن است که کودک و مشاور با همکاری با یکدیگر هدف ها را

تعیین کنند. مشاور و کودک هر دو با هم وسایل بازی و فعالیت ها را انتخاب می‌نمایند. مهارتهای جدیدی به کودک آموزش داده می‌شود. مشاور با تعریفو تمجید از کودک و

تفسیر آنچه اتفاق می‌افتد به کودک کمک می‌کند رفتارهای جدید را بیاموزد و شناخت خود را بالا ببرد.

مشاور توجه خود را بر افکار، احساسات، خیالپردازی ها و محیط کودک متمرکز می‌کند. مشاور همچنین راهبردهایی را تدارک می‌بیند تا افکار و رفتارهایی سازگارانه تر در

کودک به وجود آورد. تکنیک های رفتاری که مشاور به کار می‌برد، شامل اینهاست: حساسیت زدایی منظم، مدیریت وابستگی، خود پایی و برنامه ریزی فعالیت ها.

تکنیک های شناختی مورد استفاده نیز عبارتند از: ثبت افکار، استراتژی های تغییر شناختی، گفتارهای درونی مقابله‌ای و کتاب درمانی. مشاور برای اجرای برنامه و روند

آموزشی از تکنیک هایی نظیر سر مشق دهی، ایفای نقش و وابستگی های رفتاری استفاده می‌کند (نل، 1996، 1998).

مشاور بر موضوعاتی همچون، کنترل رفتار و تسلط بر رفتار خود و مسئولیت پذیری در قبال تغییر رفتار خویش تاکید می‌کند. نل (1996) معتقد است که تلفیق مداخله های

شناختی و رفتاری، اثربخشی مداخله را افزایش می‌دهد. مشاور برای شروع تغییر رفتار در کودک می‌کوشد با او همدلی کند و صمیمی و گرم باشد. تکنیک های آرام سازی

و تایید کلامی نیز موثر هستند. در مرحله دوم، به کودک فرصت داده می‌شود به بررسی و آزمودن آن دسته از افکارش که هیجانات او را دامن می‌زنند، بپردازد. سپس،

کودک به تامل درباره افکار ناسازگارانه خویش می‌پردازد و می‌آموزد بین اندیشه های منطقی و غیر منطقی خود تمایز قایل شود و بدین ترتیب دریافت های خود را اصلاح کند.

مشاور از روش سر مشق دهی متناسب با نیازهای کودکان استفاده می‌کند تا مهارت های انطباقی و مقابله‌ای را به آنان نشان دهد. تغییر شناختی و رفتارهای انطباقی غیر مستقیم

به کودکان آموزش داده می‌شود.

بازی درمانی زیست بومی

اُکانر و شافر (1994) در کتاب راهنمای بازی درمانی، جلد 2: پیشرفت ها و نوآوری ها، الگوی بازی درمانی زیست بومی را مطرح کرده‌اند. اُکانر و آمِن (1997) با شرح

مفصل تر این الگو، یک کتابچه راهنما برای استفاده و اجرای این نوع بازی درمانی، تهیه کرده‌اند. این الگو تلفیقی از چند نظریه روان درمانی و مفاهیم رشد محسوب می‌شود.

در این نوع بازی درمانی، هم جهان تعاملی و تجربی کودک و هم جهان درونی و تصویری او مورد تاکید قرار می‌گیرند. از مجموع اینها و از مفهوم سازی و مداخله موردی

یک الگوی جامع استنتاج می‌شود.

یک جنبه کلیدی این نظریه جهان بینی زیست بومی است. بر اساس این دیدگاه، اجتماع و محیط، نظام های تودر تویی را تشکیل می‌دهند که فرد را در بر گرفته‌اند. با مجود این،

واحد اصلی در این الگو فرد است و نه نظام. مشاور در هنگام مفهوم سازی مشکل کودک و تدوین طرح درمان، همه این نظام ها را از نظر می‌گذراند. هدف از این نوع بازی

درمانی کمک به کودک است تا نیازهایش را برآورده سازد، بدون آنکه مانع از آن شود افراد دیگر نیز نیازهایشان را برآورده کنند. هدف از استراتژی هایی که به کار گرفته

می‌شوند، تغییر مشکل، تغییر دیدگاه کودک درباره مشکل و تغییر واکنش کودک در برابر مشکل است. اُکانر و شافر (1994) همچنین توضیح می‌دهند که برای کمک به کودک

باید کاری تکمیلی در سطح تجربه رفتار و در سطح شناختی عاطفی نیز انجام داد. هر چه کودک درباره رفتارش در نظام های ارتباطی بیشتر بیندیشد، احتمال اینکه شیوه های

رفتاری دیگری را انتخاب کند، بیشتر می‌شود. بازی رمزی این جریان اندیشه ورزی را تسهیل می‌کند.

کمکی که مشاور به این فرآیند می‌کند، در پیش گرفتن مداخله هایی است که کودک را قادر می‌سازد (1) نیازهایش را بشناسد، (2) منابع بالقوه ای را که با آنها، نیازهای مزبو

ر را برآورده می‌کند تشخیص دهد، (3) راه هایی را بیابد تا این منابع را فعال سازد، (4) در برابر ناکامی مقاومت کند، (5) هنگام موفقیت احساس خشنودی کند و به آن ببالد.

کودکان باید بیاموزند نیازهای دیگران را تشخیص دهند و بین نیازهای آنان و نیازهای خود توازنی برقرار سازند. در نخستین مرحله، کودک با مشاور آشنا می‌شود و کنجکاو

است. در همین مرحله ارتباط بین او و مشاور برقرار می‌گردد. در خلال مرحله بعد یا مرحله پذیرش اولیه، کودکان جریان مشاوره را می‌پذیرند و مایل به همکاری هستند. اما

نگران و مضطرب اند. زمانی که مقاومت آنان در برابر درمان آشکار می‌شود، مرحله بعد یا واکنش منفی شروع شده است. واکنش های آنان ممکن است آشکار باشد، یا ممکن

است بسیار خفیف و تشخیص آنها دشوار باشد. پس از حداقل یک جلسه پردردسر، کودکان ممکن است به مرحله چهارم، یعنی مرحله رشد و اعتماد ورزی برسند. در این مرحله

است که فرآیند حل مسئله به طور فعال شروع می‌شود. مرحله آخر، یعنی مرحله پایان دادن به مشاوره، شامل اینها می‌شود: بازنگری کلی به درمان، مشکلاتی که پیش رو قرار

گرفتند و استراتژی هایی که برای حل آن مشکلات مورد استفاده قرار گرفتند. اُکانر و آمِن،1997).

بازی درمانی اریکسونی

مروستی (1997) ویژگی های بازی درمانی اریکسونی را اینها می‌داند: در این درمان بیشتر بر قوت های کودک تاکید می‌شود تا بر ضعف های او. بازی درمانی اریکسونی بر

زمان حال و آینده متمرکز است تا گذشته. از حداکثر توانایی های بالقوه کودک استفاده می‌شود و نشانه های کنونی ناراحتی در کودک به راه حل هایی برای مشکلات او بدل می‌شود.

در این درمان، بدون آگاهی کودک، از حالت خلسه استفاده می‌شود. مشاور با ذکر تمثیل ها و قصه گویی با کودک ارتباط برقرار می‌کند، نه آنکه بازی را برای او تفسیر کند و لزوما

نیز به دنبال آگاهی بخشیدن به کودک نیست. مشاور از یک عروسک استفاده می‌کند تا نقش یک شخص بزرگتر و فرد خردمند تر را ایفا نماید. او داستانی را که هدفی درمانی در آن

دنبال می‌شود نقل می‌کند. این داستان پیشنهاد ها، تمثیل ها و نتیجه گیری هایی مثبت در بردارد.

بازی درمانی گشتالتی

کارول و اُکلاندر (1997) توضیح می‌دهند که گشتالت درمانی یک رویکرد انسانگرایانه و فرآیند مدار است. هدف از این شیوه درمانی کارکرد یکپارچه همه ابعاد وجودی شخص است.

به طوری که حواس، بدن، هیجان ها و ذهن کودک به طرزی هماهنگ و در یک سازگاری خلاقانه با هم عمل می‌کنند. این دو محقق اظهار می‌کنند توانایی کودک برای نشان دادن تجارب

به شیوه‌ای رمزی امکان خود اندیشی را برای کودک فراهم می‌آورد و به او کمک می‌کند خود درون خویش را بهتر بشناسد. اُکلاندر در توصیفی برای کمبل (1993) فرآیند بازی درمان

ی گشتالتی را به یک رقص تشبیه می‌کند که گاهی مشاور هدایت آن را به عهده دارد و گاهی کودک. توصیه‌ای که اُکلاندر به مشاور می‌کند آن است که کودک را باید همان جایی که هست

ملاقات کرد و باید به او پیشنهاد داد نه آنکه او را مجبور ساخت.

اُکلاندر در شرح خود برای کمبل (1993) به مفهوم مهم تماس در بازی درمانی گشتالتی اشاره می‌کند. مقصود از تماس آن است که فرد بتواند با استفاده از حواس خود مثل دیدن، شنیدن

و بوییدن که واسطه بین او و محیط هستند، در یک موقعیت حضور کامل داشته باشد. تشخیص آنچه انجام می‌شود و آگاهی بر طریقه انجام آن، همان فرآیند حفظ تماس با محیط است.

وقتی کودکان اضطراب دارند یا دچار مشکل هستند، از حواس خود به طور صد در صد بهره نمی‌برند. آنها جلوی هیجان های خود را می‌گیرند و تماس خود را با محیط قطع می‌کنند.

در بازی درمانی گشتالتی تمرین هایی وجود دارد که کودک برای انجام آنها باید از حواس خود استفاده کند و احساساتشرا بروز دهد.

بازی درمانی یونگی

یونگ (1961) معتقد بود روان توانایی خود التیام یابی را دارد. مشاور، در رویکرد یونگی به بازی درمانی، نخست رابطه‌ای درمانی با کودک برقرار می‌کند. در پی ایجاد رابطه درمانی،

می‌توان خواص خود التیام یابی را در درمان جو فعال ساخت. سپس، کودک موضوعات بازی را که با تلاش هایش مرتبط هستند، به نمایش در می‌آورد. مشاور بازی را تماشا می‌کند،

محدودیت هایی را به کودک گوشزد می‌نماید و دوباره کودک را راهنمایی می‌کند تا چند فعالیت دیگر را انجام دهد و درباره آنها به او توضیح می‌دهد. در مرحله دوم، کودک اسیر تلاش های

دو شخصیت می‌شود که یکی خوب نامیده می‌شود و دیگری بد. مشاور این تلاش ها را با استفاده از کلمات بیان می‌کند و می‌کوشد کودک هر چه بیشتر از احساسات و موضوعات مرتبط با

این تلاش ها آگاه شود. وقتی این نظر ها پذیرفته شد، مشاور تفسیرهای پیچیده تری را مطرح می‌کند که بازی را با چیز های مهمی که در زندگی کودک وجود دارد، مرتبط می‌سازد. این فرآیند

ارتباطی سالم بین جهان هشیار و جهان ناهشیار کودک و بین واقعیت های درونی و بیرونی برقرار می‌کند.

آلن (1998) و آلن وبری (1987) سه مرحله عمده را در مراحل عملی بازی درمانی یونگی برمی‌شمارند: آشفتگی، تلاش و رسیدن به راه حل.

بازی درمانی روان کاوانه

آنا فروید (1926)، با تلفیق بازی هایی با درمان، از روانکاوی برای مداوای کودکان استفاده می‌کرد. او با استفاده از اسباب بازی و بازی های گوناگون می‌کوشید کودک احساس آرامش کند،

با کودک رابطه برقرار نماید و سرنخ هایی را درباره زندگی درونی کودک بیابد. در این روش، درمانگر می‌کوشد کودک را به کار گیرد و با همراه شدن با خیالات و رویاهای کودک به جهان

تخیلات او وارد شود. روی همین اصل، آنا فروید از بازی برای صمیمی شدن با کودک استفاده می‌کرد و نیز بازی را به عنوان ابزاری تشخیصی به کار می‌برد.

ملانی کلاین (1932) نیز به اهمیت بازی در درک آرزوها، ترس ها و رویاهای کودک پی برده بود. او بازی کودکان را پیام رمزی مهمی می‌دانست و در طول جلساتی که با کودکان برگزار

می‌کرد، معنای بازی را تفسیر می‌نمود (لینس، ریچارد، 1997). کلاین از بازی برای رسیدن به همان نتیجه‌ای استفاده می‌کرد که از تداعی آزاد با بزرگسالان حاصل می‌شود (فال، 1994).

نوبوئر (1987) راه هایی را که بازی می‌تواند بر درمان تاثیر بگذارد، نام می‌برد. بازی متضمن یک عمل ذهنی ناهشیار یا هشیار است که در آن یک رویا و آرزو وجود دارد. بازی یک بعد

فیزیکی دارد که همان اجرای قابل مشاهده آن است. سر انجام، بازی یک کاوش، یک اکتشاف و یک «امتحان» است. بازی یعنی تظاهر کردن. وظیفه درمانگر آن است که با تفسیر بازی، همدلی

با کودک و درک او، با کودک رابطه و پیوند برقرار و آن را حفظ کند. فرانکل (1998) فرآیندهای اساسی در بازی درمانی روانکاوانه را بررسی کرد. بازی نخستین فرآیند است. جنبه های به

هم پیوسته بازی اینها را در بر می‌گیرد: بروز و تلفیق حالت های خود از هم گسیخته، نمادها و تشخیص. دومین مرحله‌ای که فرانکلپیشنهاد می‌کند، شکل دهی دوباره روابط با خود و دیگران

است. هدف های بازی درمانی روانکاوانه برطرف کردن دلمشغولی ها، جلوگیری از واپس روی، مرتفع ساختن نارسایی های رشد و دیگر موانعی است که بر سر راه رشد طبیعی او وجود دارد

(لی، 1997).

بازی درمانی گروهی

برای کودکان 2 تا 12 ساله دارای مشکلات یا تجارب مشابه که رفتارهای نابهنجاری بروز می‌دهند، می‌توان از بازی درمانی گروهی استفاده کرد. در بازی درمانی گروهی، به گفته اُکانر

(1991)، کودکان باید از تلاش برای جلب توجه یا الگو قرار گرفتن اجتناب کنند. اُکانر معتقد است در گروه باید در کنار هر شش کودک یک نفر بزرگسال وجو داشته باشد، و در گروهی که

دو بزرگسال حاضر هستند، نباید بیش از ده کودک قرار گیرند. فاصله سنی کودکانی که در یک گروه قرار می‌گیرند نباید بیشتر از سه سال باشد. کودکان همگی باید از وضعیت اجتماعی، اقتصادی

و پیشینه قومی مشابهی برخوردار باشند و اختلاف بهره هوشی شان از 15 نمره بیشتر نباشد. مختلط بودن پسران و دختران در یک گروه به سن اعضای گروه، نوع گروه و هدف های گروه

بستگی دارد. استفاده از بازی در مشاوره گروهی شبیه به استفاده از آن با افراد است. رویکردهای نظری پیشگفته به مشاور کمک می‌کنند تا در این زمینه تصمیم درست بگیرد.

بازی درمانی با خانواده

در برنامه های پیشگیری در مدارس ابتدایی، تلفیقی از خانواده درمانی و بازی درمانی مورد استفاده قرار گرفته است (مک دونالد و مورگان، 1997). تلفیق این دو شیوه درمانی در حل مشکلات

الکلیسم نیز موثر بوده است (کارمیکال و لین، 1997).

گلادینگ (1993) با اجرای این روش کوشید خانواده ها را به طریقی واقع بینانه، صبورانه و اعتماد آمیز به بازی تشویق کند. او قبل از هر چیز توصیه می‌کند که باید محیطی را برای بازی به

وجود آورد که همه همکاری کنند، در همه چیز سهیم شوند و هر کس نیز به نوبه خود در بازی برنده شوند. نظریه پردازان مختلفی الگوهایی را برای اجرای بهتر این نوع بازی درمانی با خانواده ها

ارائه داده‌اند.

بازی درمانی خانوادگی پویا

هاروی (1997) شیوه بازی درمانی خانوادگی پویا را ارائه داد. در این نوع بازی درمانی اعضای خانواده با اجرای بازی های طبیعی به فعالیت های خلاقی ترغیب می‌شوند. هدف مشاور در این

نوع بازی درمانی کمک به خانواده است تا به خود انگیختگی برسند و آن را تقویت کند. ارائه تمثیل هایی درباره مشکلاتی که در روابط وجود دارد. هدف دیگر در این روش درمانی است. در این

نوع بازی درمانی خانوادگی، مشاور برای تشویق خانواده به بازی کردن از تکنیک های هنری، اجرای نمایش، حرکات و ضبط ویدئویی استفاده می‌کند. وقتی خانواده به بازی خلاق مشغول شدند،

مشاو آنان را هدایت می‌کند تا بازی آنها به صورت تعاملی که در آن از تمثیل ها و تشبیه هایی استفاده می‌شود، درآید. این تمثیل ها و تشبیه ها به آنان کمک می‌کند به طور متقابل هیجانات خود را

ابراز کنند، شناختشان را ارتقا دهند و بر تجاربی که در کنار یکدیگر به دست می‌آورند، احساس چیرگی و تسلط پیدا کنند.

مراحل بازی درمانی

کاتاناک (1994) به راه های متفاوتی اشاره می‌کند که یک مشاور می‌تواند نقش بازی درمانگر را ایفا کند. مشاور هر رویکرد نظری را که برگزیند، حفظ سلامت کودک در جریان بازی درمانی از

اهمیت نخست برخوردار است. به اعتقاد کاتاناک چون مشاور مسئول جریان بازی است، او پیوسته باید به کودک آموزش دهد و بر کار او نظارت کند، فرآیندهای رشد را در کودک درک نماید و

راه هایی را برای بازی در پیش گیرد که کودک را به شرکت در آن و همکاری راغب سازد. سبک ارتباط متقابل مشاور، به کودکانی که با آنان کار می‌کند، شخصیت و مهارتهای خود مشاور و

میزان آموزشی که دیده است، بستگی دارد.

گومر (1984) معتقد است مشاوری که روش بازی درمانی را به کار می‌بندد باید هدفمند به ارتباط متقابل و تبادل با کودک بپردازد تا درمان موثر واقع شود. آرتون (1997) رویکردی تلفیقی

را به جریان بازی درمانی ارائه می‌دهد که پنج مرحله دارد: (1)ارتباط (2) رها سازی،(3)باز آفرینی،(4) تجربه دوباره،(5)حل مشکل. از طریق این فرایند، رابطه‌ای محکم و صمیمی برقرار

می‌شود و کودک احساس می‌کند در غالب مشاور جای دارد و مشاور او را درک می‌کند. کودک با استفاده از بازی و از طزیق تخلیه هیجاناتش، احساسات خود را ابراز می‌کند و نگرانی و

اظطراب خویش را مرتفع می‌سازد.

وسایل و شیوه های بازی درمانی

مواد و اسباب هایی که یک مشاور در جلسه بازی درمانی استفاده می‌کند، وسایل بازی درمانی را تشکیل می‌دهند. این ابزارها می‌توانند کودکان را به بازی علاقه مند کنند و به آنان فرصت

دهند تا بتوانند مقصود خود را بیان کنند. انتخاب وسایل بازی بر مبنای معیارهای زیر انجام می‌شود:

تسهیل کردن رابطه بین مشاور- کودک ؛

تشویق کردن کودک به ابزار افکار و احساساتش؛

کمک کردن به مشاور برای درک جهان کودک؛

فراهم کردن امکان آزمودن واقعیت برای کودک؛

فراهم کردن ابزاری مناسب برای کودک تا افکار و احساسات غیر قابل قبول خود را بیان کند؛

انتخاب مواد و وسایل بازی باید با دقت صورت گیرد و نه آنکه مجموعه ای از مواد و سایل را روی هم انباشته کرد (لاندرت، 1993) بارلو و همکارانش (1985) درباره سه طبقه از

وسایل بازی به طور مفصل توضیح می‌دهد: اسباب بازی های واقعی و غیر نمایشی، اسباب بازی های نمایشی و مورد نیاز برای هیجان های تند،اسباب بازی های لازم برای بیان عواطف

و ابراز خلاقیت.

بازی درمانی

در مرکز مشاوره عارف

علیرضا واقف ، دانش آموخته ی روانشناسی دانشگاه تهران ، نامی است که با روانشناسی کودک و بازی درمانی شناخته می شود و اولین فردی است که از سال 1373 اولین واحد بازی درمانی

کلینیک مشاوره و درمان اداره کل آموزش و پرورش خراسان را راه اندازی کرد و سپس به انتقال تجربیات خود در مراکز مشاوره بهزیستی ، آستان قدس رضوی و ناحیه 5 و 4 و 3 آموزش و پرورش

اقدام نمود ، او حدود 40 سال تجربه ی مشاوره و روان درمانی کودک دارد و در تمامی مقاطع تحصیلی آموزش و پرورش به مشاوره ی کودکان مشغول بوده ( سازمان استثنایی ، سازمان استعدادهای

درخشان ، ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان ) با این تجربیات گرانقدر ، مرکز مشاوره عارف افتخار دارد که از سال 1385 با وجود این نیروی ارزشمند به درمان موفق هزاران کودک تا کنون

اقدام کرده و گواه این مطلب ، نتایج ارزشیابی های فعالیت های ایشان است .

بازی درمانی روشی است که به یاری کودکان پر مشکل می شتابد تا هنگامی که بتوانند مسائل خود را به دست خویش حل کنند و در عین حال نشان دهنده این واقعیت است که بازی برای

کودک همانند یک وسیله طبیعی است با این هدف که او بتواند, خویشتن و همچنین ویژگیهای درون خود را بشناسد و به آن عمل کند . در این نوع درمان به کودک فرصت داده می شود

تا احساسات آزاردهنده و مشکلات درون خود را از طریق بازی بروز دهد و آنها را به نمایش بگذارد. همانند آنگونه از درمانهایی که افراد بزرگسال از طریق آن با سخن گفتن مشکلات خود

را بیان میکنند .

بازی درمانی از نقطه نظر روش شناختی موضوع, بر دو گونه است:

روش مستقیم و روش غیر مستقیم. در نوع اول با رهبری( راهنما مسئولیت راهنمایی و تفسیر چگونگی داده های درمان را بر عهده می گیرد.) در نوع دوم بدون رهبری ( راهنما می تواند

این موضوع را به خود کودک واگذار کند) در تجربه های بازی درمانی باید با حفظ تکنیک به درون ذهن کودک رفته و از دید او دنیا را نگریست در این روش به کودک فرصت داده می شود

تا خویشتن را دریابد, کودک در اثر تجربه های به دست آمده از کشف خود در ارتباط با دیگران, گسترش خود و بالاخره تبیین خود , می آموزد که نه فقط خویشتن را بپذیرد و محترم دارد

بلکه این پذیرش و احترام را درباره دیگران نیز رعایت کند.

اسباب بازیها را بر اساس دامنه تاثیر آنها به دو دسته تقسیم می کنند:

1. سازمان یافته 2. سازمان نیافته

اسباب بازیهای سازمان یافته شکل مشخص و از پیش تعیین شده ای دارند که دامنه تاثیر آنها محدود است و به منظور ایجاد موقعیت یادگیری خاص برای کودکان به کار می روند .

این گونه اسباب بازیها به 6 دسته تقسیم می شوند:

  1. اسباب بازیهایی ویژه خردسالان
  2. اسباب بازیهایی جهت جلب توجه کودک
  3. اسباب بازیهایی برای ایجاد تحرک در کودک
  4. اسباب بازیهایی برای تقویت مهارتهای دست و هماهنگی چشم و انگشتان
  5. اسباب بازیهایی برای تقویت قوه تمیز و تشخیص
  6. اسباب بازیهایی جهت تقویت قدرت تکلم و بیان کودک

از اسباب بازیهای سازمان نیافته می توان از مکعبها و لگوها نام برد. دسته ای از این اسباب بازیها وسایل بازیهای خلاقه هستند,مانند مدادرنگی وآبرنگ دربازیهای

تصوری نیزوسایلی مانندعروسک,خمیرمجسمه,شن وآب به کار میروند.

{content_section3_title}
{title}
{/content_section3_title}
{content_section3} {/content_section3}
{content_section4_title}
{title}
{/content_section4_title}
{content_section4}
{title}
{title}
{subtitle}
{/content_section4}